تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

تا دریا ...

یک تسلّا هست و بس : رود بی آرام را تا کام دریای عدم یک دو گامی بیش نیست.

این ، آن نمی شود.

 

حل شده بودم ولی هروقت قرار بود چیزی را از دست بدهم ٬ فکر می کردم. همیشه می ارزید. همیشه از دست می دادم. 

همان که " آن " میخواست شدن ، لذت بدمزّه ای داشت. قیمت داشت. 

   

 

هیچ چیز نمی مانَد ، وقتی بها را داده باشم ، ولی نگرفته باشم.  

  حالا این ِ لعنتی کجاست ؟  ...  

نمی توانم بخندم ، حرف بزنم ، داد بزنم ، ناراحت باشم ، نمی توانم حس کنم ...  

یک پوسته ی خوب باید بخرم و دور خودم بپیچم که هیچ کس نتواند  انسان نبودنم  را بستاید. 

بستاید ... آدمها اینجا ، انسان ها را دوست ندارند. 

 

 " توی استیصال آدمها ، توی خدایا غلط کردم ها ، ... "

سر ها در گریبان است.

 

هر آدمی یک بار در طول عمرش باید ساعت ۱۰ شب تکیه بده به یکی از ساختمونای دور میدون ونک ٬ Fade to Black  رو با مکس ولوم گوش بده ، زل بزنه به کفش ها.  

و ایمان بیاره ؛  

 

 "نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،

که ره تاریک و لغزان است .

وگر دست محبت سوی کس یاری،

به اکراه آورد دست از بغل بیرون ،

که سرما سخت سوزان است ." 
   

 

پ.ن :‌خوشحال بودیم وبلاگمون تبلیغات نداره ها.

تمام بودنت را به باد دِه ...


 این هم یک جور بچگی ست که می نشینم ، زل می زنم به لاک پشتم که ساعت ها دست و پا میزند و می چسبد به شیشه ی ظرف ، و همین طور اشک هایم می ریزد.



 ... همین و این می شود تمام بودنت.

من که هیچ ندارم جز یه بودن ؛ این بودن ِ جز را هم به باد دِه ...


حلّ مساله

 

فرض : من اینجام. 

 

حکم :هیچ چیز سر جاش نیست. 

 

اثبات : تو اینجا نیستی.

نظام یک سقوط

 

اگر شمائم مثل من جایی باشید که سهم همه رو دادن جز شما ٬  

چیزایی که واسه همه فراوونه و مجانی ٬ واسه ی شما آرزوئه ٬  

همونجا ایمان میارید به طلوع. 

ایمان میارید به طلوع. 

 

+ این روزا که میگذره ٬ خوبم ٬ ... 

خیلی خوبم ٬ این که تو هستی ...   

عالیه. 

 

حیف که می دونم ... تو نظام یک سقوطی و نه بیشتر.